فقط برای امروز

فقط برای امروز زندگی می کنم فقط برای امروز در پرهیز می باشم

فقط برای امروز

فقط برای امروز زندگی می کنم فقط برای امروز در پرهیز می باشم

درخواست های من از خدا

از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد

خدا فرمود: خودت بایدآنها را رها کنی


I asked God to take away my habit

God said, no

It is not for me to take away, but for you to give it up


از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد

فرمود: لازم نیست،روحش سالم است، جسم هم که موقت است


I asked God to make my handicapped child whole

God said, no

His spirit is whole, his body is only temporary


از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند

فرمود: صبر، حاصل سختی ورنج است. عطا کردنی نیست، آموختنی است

I asked God to grant me patience

God said, no

Patience is a byproduct of tribulation. It isn't granted, it is learned


گفتم: مرا خوشبخت کن

فرمود: «نعمت» از من، خوشبخت شدن از تو


I asked God to give me happiness

God said, no

I give you blessings; happiness is up to you


از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند

فرمود: رنج ازدلبستگیهای دنیایی جدا و به من نزدیکترت میکند


I asked God to spare me pain

God said, no

Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me


از او خواستم روحم را رشد دهد

فرمود: نه، تو خودت باید رشد کنی من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس میکنم تا بارور شوی

I asked God to make my spirit grow

God said, no

You must grow on yours own! But I will prune you to make you fruitful


از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم

فرمود: برای این کار من به تو «زندگی» داده ام


I asked God for all things that I might enjoy life

God said, no.

I will give you life. So that you may enjoy all things


از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد، من همدیگران را دوست بدارم.

خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد

I asked God to help me love others, as much as He loves me

God said: Ahah, finally you have the idea