فقط برای امروز

فقط برای امروز زندگی می کنم فقط برای امروز در پرهیز می باشم

فقط برای امروز

فقط برای امروز زندگی می کنم فقط برای امروز در پرهیز می باشم

خدایا

خدایا اندیشه ام را در مسیری معنوی قرار ده،تا روحم را در تو آمیزم، و لذت بودن با تو را در لحظه لحظه ی زندگی ام دریابم.

خدایا،اندیشه ام را چنان محکم ساز که به حقیقت و عقلانیت متعهد باشم،وتنها برپایه فهم و تشخیص خودم از زندگی، زندگی کنم،تا بتوانم از آنچه جامعه و دیگران از من می خواهند فراتر بروم.

خدایا،به من بینشی عطا کن که هیچ وقت خود رابادیگران مقایسه نکنم،بر آنهائی که از من برتر هستند حسد نورزم،و برآنها که پائین ترند فخر نفروشم،وبرآنچه دارم قناعت کنم و همواره در این اندیشه باشم که از آنچه در حال حاضر هستم فراتر بروم.

خدایا !

خدایا !

مرا به گونه ای بساز . شکل بده و بتراش که مایه شرمساری تو نباشم !

خدایا !

در زندگی هرگز از یاد نمی برم گر چه والدینم موهبت تولد در این دنیا را به من عطا کرده اند اما تو هستی که موهبت زندگی جاودانه را به من می بخشی !

خدایا !

راهی نمی بینم آینده پنهان است اما مهم نیست همین کافی است که تو همه چیز را می بینی و من تو را !

خدایا !

مرا همواره در درگاهت نگاه دار دیدن تو حتی از دور یعنی زنده ماندن و جان داشتن اما ندیدنت پژمردن و جان دادن است !

خدایا !

مرا قلبی شریف ببخشتا چون رود مهر در این دنیای تشنه جاری باشد. به جستجوی آسایش و زیبائی نیستم که همه چیز در گذر است !

خدایا !

به راستی در آفرینش تو زشتی وجود ندارد پس مرا متبرک گردان تا تحت تاثیر اشکال ظاهری قرار نگیرم. شکل ظاهر را تو بخشیده ای پس عیب جوئی از شکل ظاهر عیب جوئی از توست !

خدایا !

با من بمان همچون مادری که کنار فرزندانش می ماند و آنگاه که می لغزم و می افتم کنارم باش . بی تو کسی نیست تا به او رو کنم !

خدایا !

مرا سنگ ریزه ای ساز در معبد عشقت که نجوا می کند : تنها تو فقط تو شهریار این قلب مشتاق و آرزومند هستی !

خدایا !

متبرکم کن تا یگانه درسی را که نیازمندش هستم بیاموزم :اتکای کامل به تو . خدایم ! دیریست از تو جدا مانده ام مرا به خانه بازگردان !

خدایا !

متبرکم گردان تا هر روز از زندگی ام پیشکش عشقی به تو باشد . بادا که تو همراه نادیده من در تمامی جاده های زندگی کنارم باشی !

خدایا !

مرا چون علف ها متواضع کن . چون قطره های شبنم لطیف ساز و چون درختان شکیبا . مرا متبرک گردان تا به دیگران حرمت نهم بی آنکه توقع داشته باشم دیگران به من احترام بگذارند !

خدایا !

متبرکم گردان تا وقتی ذهنم وسوسه می شود بدی ها را تلافی کند زبانم خاموش باشد . مرا بیاموز در برابر همه تحریکات صبور باشم !

خدایا !

مرا قلبی ببخش که برای دیگران بتپد . با اشک دیگران اشک بریزد . از شادی دیگران شاد شود و رنج دیگران را رنج خود بداند . قلبی که مرا با تمامب آفرینش پیوند بزند !

خدایا !

زندگی ام چون زورقی است دستخوش طوفان تو زورقبان منی ! زورقم را به تو می سپارم آن را به هر جا که می خواهی ببر !

خدایا !

تو موهبت زندگی و بسیاری موهبت های دیگر را به من عطا کرده ای مرا قلبی گشاده و پاک ببخش !

 

خشم

خداوندا مرا از خشم رها کن و بگذار آنچه خواست تو است به انجام برسد.

ویپاسانا

یکی از بهترین اتفاقات زندگی من گذراندن دوره ویپاسانا بود... دوره اقامتی ده روزه ... سکوت شریفه... روزی 11 ساعت مراقبه و ذهنی که با دیسیپلین بی نظیر دوره از پراکندگی جمع می شود تا جسم را مشاهده کند.. مشاهده حسهای خوب و بد...

در مراقبه ویپاسانا می گویند همه دنبال حس خوب هستند اما راهش تخدیر حسهای بد نیست بلکه فقط مشاهده... کمی استقامت کنی به حسهای بدت نگاه کنی مثل بارباپاپا عوض می شود تبدیل میشود به حس خنثی و در نهایت خوب و بعد می فهمی که چه ناپاینده و گذرا هستند .

تجربه تغییر حسها بی نظیر است در آزمایشگاه بدنت می نشینی یکساعت در وضعیتی ثابت (ادیتتانا)‌و وقتی دردهای خردکننده پایت (هنوز نمیدانم چرا اولین جایی که صدایش در می آید پاست)‌ در لحظه ای که فقط داری نگاهشان میکنی یکهو تغییر وضعیت می دهند انگار نه انگار که لحظه ای پیش پایت داشت می شکست!! چیزی در درونت ابهت همه رنجهایت را فرو می ریزد... و بعدها ابهت خوشیهایت هم زیر سئوال می روند... و بعدترها حس صرفنظر از خوب و بدش می شود یک چراغ راهنما .. برای همین است که مراقبه گران ویپاسانا هرگز خود را تخدیر نمی کنند نه با سکریات نه با مواد مخدر یا قرصهای آرامبخش ...

حتی بعضی خود را در شرایط سخت قرار میدهند مثل مرتاضان مثلاً در سرمای زمستان با یک لباس نازک به مراقبه می نشینند یا در گرمای صحرا مثل صوفیان لباس پشمی می پوشند یا ریاضتهای دیگر... برای اینکه  حسهای سرکوب شده از اعماق بدن بیرون بیایند و بعد مشاهده اشان کنند... همه موقعیتهایی که انسانهای دیگر آن را سختیها و رنجهای غیرقابل تحمل میدانند برای یک یوگی و یک مراقبه گر فرصتی برای خودآگاهی و رویارویی با حقیقت وجودش است.

 اینها را نمیگویم که رنجهایمان را توجیه کنیم یا خود را به قصد به رنج بیاندازیم (این افراط و تفریط است بنظرم)... موضوع اینست که  باید مشاهده گر باشیم حتی در شادیها... و رنج و شادی هر دو وسیله ای هستند برای درک ناپایندگیشان... ولی انگار کار با حسهای زمخت راحتتر است و در مراقبه اولین چیزی که بیرون میریزد و ما را متوجه خودش میکند حسهای بد است!!

نیازی به افراط و تفریط هم نیست چون تمرین آن در زندگی روزمره بسیار ساده است.. هر روز کلی موقعیت وجود دارد که میتوانیم آن را تجربه کنیم:

وقتی در صف نان ایستاده ای و صف به کندی پیش می رود و انتظار خسته ات کرده فرصت را غنیمت بدان و برو حسهای بدت را شکار کن... وقتی دلت تنگ کسی است حسهایت را تماشا کن و رنجت را کامل بررسی کن... وقتی کلام سختی شنیدی قبل از واکنش، دردش را حس کن یکجایی در بدنت درد میگیرد مطمئن باش (شاید بارها شنیدیم که میگه یه حرفی بهم زد که تا ته دلم را سوزوند!) ولی اینقدر درگیر واکنش میشیم که با درد مواجه نشیم... وقتی در ترافیک گیر کرده ای... وقتی رنج انسانی دیگر را می بینی بجای فرار به سوی اینکه ببینی از تو چه کاری بر می آید اول رنج خودت را شناسایی کن...
و تا دلت بخواهد در جامعه ما رنج وجود دارد و آزمایشگاه مناسبی است برای دریافت حسهای زمخت...

بعد که شکارچی خوبی برای حسهای بدت شدی کم کم حسهای لطیف و خوب هم در تیررس نگاهت قرار میگیرد.. حسهایی که از تماشای یک منظره زیبا داری... گرمای خورشید بر بدنت در یک روز سرد.. یا خنکای یک نسیم در یک روز گرم.. حتی حس پوستت موقع شستن دستهایت، لذت غذا خوردن.. آگاهی از تمام لذتها... (نه لذت تخدیر که اصلاً طبیعی و واقعی نیست)

تا اینکه شاید یک روز بنگالا را تجربه کنیم...جایی که نه حس خوب هست نه حس بد ... رهایی است و تماشا  (من که تجربه اش نکردم فقط وصفش را از آنها که تجربه کرده اند شنیده ام)



مراقبه ویپاسانا(هنر زندگی)



ما همگی در جستجوی آرامش و هماهنگی هستیم ، زیرا کمبودشان را در زندگی حس می کنیم . همه ما گهگاه در زندگی اضطراب ،آشفتگی ، آزردگی ،ناهماهنگی و درد و رنج را تجربه می کنیم . و آنگاه که شخص بر اثر آشفتگی و اضطراب ،دچار رنجش است ،نمیتواند این رنج را به خویشتن محدود نماید بلکه درد و رنجش را به دیگران نیز منتقل میکند و این اضطراب در فضای پیرامون او منتشر میشود . و هرکس که با او در تماس باشد ،دچار رنج و آشفتگی خواهد شد . بدون شک این روش درستی برای زندگی کردن نیست.

انسان باید با خویشتن و نیز با دیگران در صلح و آرامش باشد . به هر حال انسان موجودی اجتماعی است و ناچار باید در اجتماع زندگی کند . با مردم زندگی کند و با آنها در ارتباط باشد . چگونه می توانیم در صلح و آرامش زندگی کنیم ؟ چگونه می توانیم تعادل درونی خود را حفظ نماییم و در پیرامون خویش تعادل و هماهنگی ایجاد کنیم تا دیگران نیز بتوانند در صلح و آرامش و تعادل به سر برند؟

عوامل منفی چگونه در ذهن ایجاد می شوند؟ با بررسیهای پیاپی ،روشن شده ، زمانی که رفتار دیگران مطابق میلمان نیست و یا پیش آمدها موافق طبع ما اتفاق نمی افتد ، ناراحت و افسرده میشویم وقتی که نا خواسته ها پیش می آیند ،دچار تنش میشویم و زمانی که خواسته ها اتفاق نمی افتند و موانعی بر سر راه ما وجود دارند ،بار دیگر تنش و هیجان وجودمان را در خود میگیرد و درونمان بسته و گره خورده میشود.

در سراسر زندگی همواره ناخواسته ها اتفاق می افتند. خواسته ها نیز گاه روی میدهند و گاه پیش نمی آیند . جریان واکنش دائمی انسان به این مسائل ، گره های عصبی را بوجود می آورد و این گره ها ، کل ساختار جسمانی و ذهنی انسان را تحت فشار قرار میدهند و ذهن را از عوامل منفی لبریز می کنند . درنتیجه زندگی به عذاب ومصیبت تبدیل میشود.

حال یک روش حل مشکل آن است که از بروز حوادث نامطلوب درزندگی جلوگیری کنیم ،بطوریکه همه چیز دقیقاً مطابق خواسته ها و امیالمان اتفاق بیافتد .برای این کار باید قدرتی آنچنانی بدست آوریم و یا آنکه به هنگام نیاز ،شخصی قدرتمند به کمکمان بیاید تا هیچ ناخواسته ای روی ندهد و همگی خواسته هامان عملی شوند . اما چنین چیزی ممکن نیست هیچ کس در این جهان وجود ندارد که بتواند به تمامی آرزوهایش دسترسی پیدا کند و در تمام طول عمر ،همگی رویدادها مطابق میل او باشند و هرگز ناخواسته ای برایش اتفاق نیفتد . حال این سئوال پیش می آید که چگونه میتوان به هنگام برخورد با ناخواسته ها از عکس العمل های کور کورانه اجتناب کرد ؟چگونه میتوان از ایجاد تنش جلوگیری نمود ؟ چگونه میتوان در مقابل عوامل نا مطلوب ، آرامش و توازن خویش را حفظ کرد ؟

در روزگاران گذشته در کشورها ی مختلف، مردم دانا و روحانیان ، این مسئله را مورد بررسی قرار دادند.موضوع درد ورنج انسان را مطالعه کردند و برای آن راه حلی یافتند : زمانی که برای شخص ناخواسته ای پیش می آید و انسان با ایجاد خشم ، ترس یا هر نوع منفی گرایی دیگر ، نسبت به آن موضوع واکنش نشان می دهد ، در چنین وضعیتی ،باید هرچه سریع تر توجه خود را به موضوع دیگری معطوف نماید . مثلاً برخیزد ،لیوانی آب بنوشد.  تا با این عمل ،مانع تکثیر و افزایش خشم شده و از آن حال بیرون بیاید . یا آنکه به شمارش اعداد بپردازد . یک ،دو،سه، چهار ….. یا آنکه کلمه یا جمله ای را تکرار کند .یعنی ذکر ،مانترا،نام حق یا شخص روحانی را که به او اعتقاد دارد ،تکرار نماید . در این حال ذهن منحرف شده و انسان تا حدودی از چنگ افکار منفی و خشم رها میشود.

این کارها مؤثر واقع می شد و نتیجه میداد .هنوز هم نتیجه میدهد . با چنین تمرینی ذهن از آشفتگی رها می شود.اما در حقیقت این عمل تنها در سطح آگاه ذهن مؤثر می افتد. یعنی با منحرف کردن توجه ، عوامل منفی را به سطوح نا خود آگاه ذهن سوق میدهیم ودرآنجا همچنان به تولید و تکثیر نا پاکیها می پردازیم . دراین حال ،در سطوح بیرونی ،لایه ای از آرامش و تعادل ایجاد میشود اما در اعماق ذهن ،آتشفشان خاموشی از منفی گرایی های سرکوب شده وجود دارد که دیر یا زود فوران کرده ،باشدت منفجر خواهد شد.

افراد دیگری در جستجو و شناخت حقیقت درونی ،گامی فراتر نهادند و با تجربه واقعیت مربوط به جسم و ذهن خویش ، متوجه شدند که منحرف کردن توجه،تنها سبب گریز از مسئله می شود. فرار،یک راه حل بشمار نمی آید ،بلکه باید با مشکل روبرو شد هرگاه که عوامل منفی درذهن پدیدارشوند،بایدآنهارا مشاهده کرد باید با آنها رودررو قرار گرفت. به محض آنکه عوامل منفی ذهن را مشاهده کنید ،قدرتشان را از دست میدهند و از میان میروند و ریشه کن میشوند.

این راه حل بسیار خوبی است .مانع از افراط و تفریط میشود. یعنی از سرکوب کردن عوامل یا آزاد گذاشتن آنها ، هردوجلوگیری می کنیم . انتقال عوامل منفی به ضمیر ناخودآگاه آنها را از میان نمی برد .ابراز این گونه احساسات به صورت گفتار و کردار نیز مشکلات بیشتری را ایجاد می کنند . امااگر انسان بتواند تنها به مشاهده آنها بپردازد ، آن وقت ناپاکی ها از میان خواهد رفت و هر عامل منفی که از میان برداشته شود ،از قید آن خلاص می شویم.

این راه حل بسیار جالبی است ،اما آیا به راستی عملی نیز هست ؟ آیا یک انسان عادی میتواند به آسانی با عوامل منفی روبرو شود؟ هنگامی که خشم بروز میکند آنچنان به سرعت مغلوب آن میشویم و یا حرف هایی می زنیم که سبب آزار خود ودیگران میگردیم ووقتی که خشم فروکش میکند ،به گریه وزاری وتوبه پرداخته ،از خدا و آن شخص رنجیده ، طلب بخشایش می کنیم و به رفتار اشتباه خود اعتراف می نمائیم .اما بار دیگر ،زمانی که درموقعیت مشابهی قرار میگیریم ،مجدداً به همان صورت قبل واکنش نشان میدهیم . بنابر این تأسف دردی را دوا نمی کند.

مشکل در آن است که ما از زمان شروع فعالیت ناپاکی های ذهن بی خبریم . این عوامل ،درلایه های زیرین وعمیق ناخودآگاه ذهن،شروع به فعالیت می کنند و هنگامی که به ضمیر خودآگاه می رسند،دارای آنچنان قدرتی هستند که شخص مغلوبشان میشود به طوری که قادر به مشاهده آنها نخواهد بود.

در این صورت باید یک منشی خصوصی داشته باشیم ،تابه محض شروع عصبانیت به ما بگوید : آقا توجه کن ،خشم دارد می آید! واز آنجایی که ما از زمان شروع عصبانیت بی خبر هستیم ،باید سه منشی داشته باشیم که در سه نوبت به ما خدمت کنند حالا باز فرض  میکنیم که از نظر مالی مشکلی نداشته باشیم . دراین صورت هم باز به محض شروع عصبانیت منشی خواهد گفت :اوه آقا ،نگاه کنید عصبانیت شروع شده!  اولین واکنش ما آنست که کشیده ای به صورتش زده و به او بد وبیراه بگوئیم “احمق فکر می کنی برای آن پول میگیری که اینها را به من یاد بدهی ؟ ” در جنین حالتی ،آنچنان تحت تاثیر خشم قرار داریم که هر نصیحتی بی فایده است.

حالا حتی اگر فرضاًعقل بر ما حاکم شود و منشی خود را سیلی نزنیم ، و درعوض از او تشکر کنیم ،نوبت نشستن و نگاه کردن به خشم میرسد! اما آیا چنین چیزی ممکن است ؟ به محض آنکه چشممان را ببندیم ،به خشم توجه کنیم و به آن نگاه کنیم ،موضوع و مورد ایجاد خشم به ذهنمان میرسد . شخص یا موردی که سبب عصبانیت ما شده به ذهنمان می آید . دراین صورت دیگر به خشم نگاه نمی کنیم بلکه فقط عوامل خارجی را که موجب احساس خشم شده اند می بینیم .که این عوامل باز هم سبب افزایش خشممان می گردند. این هم راه حل صحیحی نیست .مشاهده هیجانات منفی که به صورت انتزاعی و مجردهستند،بدون دخالت دادن عوامل ایجاد کننده آنها ،بسیار مشکل است .با وجود این،آن کس که به حقیقت نهایی رسید ،راه حل واقعی را نیز بدست آورد .وی کشف کرد که هرگاه نوعی آلودگی وناپاکی در ذهن ایجاد شود ،همزمان با آن دو نوع تغییر جسمانی نیز روی میدهد اولین تغییر آن است که نفس ریتم طبیعی خود را ازدست میدهد .یعنی با ایجاد عوامل منفی در ذهن نفس تند وخشن میشودکه مشاهده چنین تغییری آسان است .درسطوحی ظریف تر ،نوعی عکس العمل بیو شیمیایی نیز صورت میگیرد وحس هایی در بدن بوجود می آیند.هرنوع آلودگی ذهنی ،سبب ایجاد نوعی حس درونی ،در قسمت های مختلف بدن میگردد.

این راه حل عملی است .برای یک فرد عادی مشاهده آلودگیهای ذهنی مانند ترس ،خشم یا شهوت غیر ممکن است ،اما با آموزش و تمرین صحیح ،مشاهده تنفس وحس های جسمانی برای شخص آسان میشود و این تغییرات دوگانه ،با آلودگیهای ذهنی ارتباط مستقیم دارند.

تنفس وحس های جسمانی ،به دو صورت مفید واقع میشوند.اول آنکه به صورت منشی خصوصی عمل میکنند ،یعنی به مجرد آنکه آلودگی ذهنی ایجاد شود نفس حالت طبیعی خود را از دست میدهد .فریادش بلند میشود که : نگاه کن اشکالی پیش آمده!در این حال دیگر نمی توانیم او را سیلی بزنیم ،باید اخطار اورابپذیریم .حس های جسمانی دیگر نیز به همین ترتیب ما را آگاه میکنند .آنوقت با این آگاهی ،به مشاهده تنفس وحس های جسمانی می پردازیم و متوجه میشویم که با این عمل آلودگی های ذهنی به سرعت از میان میروند.

این پدیده جسمی –ذهنی مانند سکه ای دو رویه است .در یک روی سکه افکار و هیجاناتی که در ذهن ایجاد میشوند ،قرار دارند و در آن سوی دیگر سکه ، تنفس و حس های جسمانی قرار گرفته اند . هرنوع فکر یا هیجان و هر نوع آلودگی ذهنی ،همزمان ،درتنفس وحس های جسمانی ما اثر میگذارند . به این ترتیب با مشاهده تنفس و حس های جسمانی در واقع به مشاهده آلودگیهای ذهنی می پردازیم و به جای فرار از حقیقت ، با واقعیت به همان شکل موجود روبرو میشویم . آنگاه می بینیم که این ناپاکی ها قدرت خود را ازدست میدهند و دیگر نمی توانند مانند گذشته بر ما غلبه کنند و اگر در این کار مداومت نشان بدهیم ،نا پاکی ها به کلی محو میشوند و مابه صلح و شادمانی دست می یابیم.

به این ترتیب ، روش خود –نگری ،واقعیت را از هر دو جنبه بیرونی و درونی آن به ما نشان می دهد . در گذشته با چشم باز ،به عوامل بیرونی نگاه می کردیم و از حقیقت درونی غافل بودیم .همیشه علل خشنودی خویش را در بیرون جستجو می کردیم و از واقعیت های درونی بی خبر بودیم و هرگز نمی دانستیم که علت درد و رنج در درون خود ما است .درد و رنج بر اثر واکنش های کور کورانه ،نسبت به حس های خوش و ناخوش ایجاد می شود.

اکنون به کمک آموزش می توانیم روی دیگر سکه را مشاهده کنیم . می توانیم در عین حال از تنفس خود و نیز از آنچه که در درونمان می گذرد آگاه شویم . یاد میگیریم که بدون از دست دادن تعادل ذهن ،تنفس یا حس های جسمانی دیگر را شاهد باشیم . در این هنگام ،دیگر واکنش نشان نمی دهیم و به درد و رنج خود نمی افزاییم . در عوض به آلودگی های ذهن فرصت میدهیم تا آشکار شده و سپس از میان بروند.

هر قدر شخص این تکنیک را بیشتر تمرین کند ،با سرعت بیشتری از منفی گرایی های ذهن آزاد میشود .بتدریج ذهن از ناپاکی ها رها شده ،به خلوص وپاکی میرسد .یک ذهن پاک ،همواره لبریز از عشق پاک ،شفقت،مهر و محبت ،عشق بدون خودخواهی ،نسبت به دیگران است . یک ذهن پاک ،نسبت به شکست ها و رنج های دیگران همدردی دارد و از موفقیت ها و شادمانی های آنها خرسند میشود و در مقابل هر نوع موقعیتی ،تعادل وتوازن خویش را حفظ میکند . زمانی که کسی به این مرحله برسد، الگوهای کلی زندگیش تغییر میکنند . دیگر ممکن نیست که با گفتار یا کردارش باعث برهم زدن آرامش و شادی دیگران شود . درعوض با ذهنی متعادل ،نه تنها خود به آرامش درونی میرسد ،بلکه به آرامش دیگران نیز کمک میکند و فضای پیرامون او از صلح و هماهنگی لبریز می گردد و این چنین دیگران را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. با فراگیری حفظ تعادل در مقابل تجربه های درونی ،انسان می آموزد تا عدم وابستگی را در مقابله با شرایط بیرونی نیز در خود پرورش دهد. اما این عدم وابستگی به معنای فرار یا بی تفاوتی نسبت به مسایل دنیوی به حساب نمی آید .  یک مراقبه گر وییاسانا ،نسبت به رنجهای دیگران حساس تر شده و نهایت سعی خود را برای تسکین آلام آنان به کار می برد . در این راه وی نه با ذهنی آشفته ،که با ذهنی لبریز از مهر و شفقت و توازن عمل میکند . او عدم دلبستگی معنوی را می آموزد . می آموزد که چگونه با تعهد کامل عمل کند . چگونه یکپارچه در خدمت دیگران باشد و در عین حال تعادل خویش را نیز حفظ نماید . به این ترتیب انسان همچنان که برای صلح و شادمانی دیگران می کوشد ،خود نیز در صلح و شادمانی زندگی میکند.

بر اثر نادانی ، انسان غالباً عکس العمل هایی بروز میدهد ، که برای خود و دیگران مضر است ،اما با پرورش بینش و بصیرت، بصورت مشاهده واقعیت ، به همان شکل موجود، انسان از عادت واکنش نشان دادن ، رها میشود . هنگامی که واکنش های کور کورانه متوقف گردند ، آنگاه شخص توانایی انجام عمل صحیح را بدست می آورد . عملی که از ذهنی متعادل و آسوده ناشی میگردد . از ذهنی که حقیقت را می بیند و درک میکند ، و چنین عملی بدون تردید ، مثبت و خلاق و مفید خواهد بود.

بنابراین لزوم خودشناسی که پند همه مردمان خردمند است ، آشکار میشود . انسان نباید خویشتن را با بهره گیری از منطق عقلانی و یا براساس ایده ها و نظریه ها شناسایی کند. انسان باید حقیقت را در سطح عملی و تجربی آن بدست آورد . باید واقعیتی را که در این پدیده جسمی – ذهنی  وجود دارد ،مستقیماً تجربه نماید. این تنها روشی است که ما را یاری میدهد تا از ناپاکی ها و درد ورنجمان بیرون آمده و به رهایی برسیم . این تجربه مستقیم از واقعیت درون خویش و این تکنیک خود نگری ،همان مدیتیشن ویپاسانا می باشد. در زبان هندی رایج در زمان بودا “پاسانا” به معنای نگاه کردن و دیدن با چشمان باز بود ،اما ویپاسانا به معنای مشاهده هر چیز به شکل واقعی آن است و نه بصورتی که به نظر می آید . باید در حقیقت ظاهری رخنه کرد تا به حقیقت نهایی ساختار جسم و ذهن رسید . زمانی که انسان چنین حقیقتی را تجربه میکند ،می آموزد که واکنش های کورکورانه را متوقف سازد و از ایجاد آلودگی های ذهنی جلوگیری نماید . در این صورت آلودگی های قدیمی به طور طبیعی و به مرور پاک میشوند و از میان میروند. آنگاه انسان از درد و رنج رها شده ، به شادمانی میرسد . در هر دوره آموزش ویپاسانا سه مرحله تعلیم داده میشود . اول آنکه شخص باید از هر گونه کردار و گفتاری که سبب بر هم زدن صلح و آرامش دیگران باشد خودداری نماید . هیچکس نمی تواند در حالی که با کردار و گفتارش به افزایش آلودگی های ذهنی می پردازد ،برای رهاشدن از ناپاکی ها تلاش کند . بنابراین اجرای اصول اخلاقی ، اولین قدم لازم برای این تمرین است . انسان ، متعهد میشود که از کشتن ،دزدی ، رفتار نادرست جنسی ، دروغگویی و حرفهای ناهنجار ، مصرف مسکرات و مواد مخدر پرهیز کند . با خودداری از انجام چنین اعمالی ،شخص به ذهن مجال آسودگی میدهد تا به کار یادگیری بپردازد.

مرحله بعدی، تسلط یافتن بر ذهن نا آرام و وحشی است ، که با تمرین تمرکز بر روی تنفس انجام می گیرد . در این مرحله، انسان سعی میکند که تا حد امکان مدتی طولانی ، توجه خود را بر تنفس متمرکز سازد . این کار تمرین تنفسی یا تنظیم نفس نیست . بلکه شخص ، تنفس طبیعی را به همان شکل که هست مشاهده میکند. آنچنان که وارد میشود و آنچنان که خارج میشود . به این ترتیب ، ذهن آرامتر شده و از تسلط عوامل منفی وخشن بیرون می آید . همزمان با این عمل ، ذهن متمرکز شده هوشیار و موشکاف میشود و برای تلاش در راه کسب بصیرت ،آماده میگرد.

این مراحل دوگانه ، یعنی برخورداری از اصول اخلاقی و تسلط بر ذهن ، ضرورت کامل دارند و مفیدند . اما بدون بهره گیری از مرحله سوم منجر به سرکوبی نفس میشوند . در مرحله سوم به کمک پرورش بصیرت و شناخت طبیعت خویش ،آلودگی های ذهنی را می زدائیم ، که این همان ویپاسانا است . ویپاسانا تجربه حقایق درونی ،به کمک مشاهده منظم و بی غرضانه پدیده های دائم التغییر جسم و ذهن است که به صورت حس های درونی ظاهر میشوند . پاک کردن آلودگی های ذهن ، از طریق مشاهده خویشتن ،نقطه اوج تعلیمات بودا است .

این تجربه برای همگان عملی است. همه انسان ها با مشکل درد و رنج روبرو هستند . این بیماری جهان شمول است و درمانی جهان شمول طلب میکند . به درمانهای فرقه ای نیازی ندا رد . وقتی کسی به خاطر خشم در درد و رنج وعذاب است . خشم او ، بودائی ، هندی یا مسیحی نیست . خشم – خشم است . زمانیکه کسی در نتیجه عصبانیت دچار آشفتگی میشود ، این آشفتگی مسیحی یا بودایی یا هندو یا اسلامی نیست . این بیماری جهان شمول است و درمان آن نیز باید جهان شمول باشد.

ویپاسانا چنین درمانی است . کسی نمی تواند با چنین شیوه ای از زندگی ، که به صلح و تعادل دیگران احترام میگذارد ،مخالفت کند. کسی نمی تواند با عمل کنترل ذهن مخالف باشد . هیچکس با تقویت بینش و بصیرت نسبت به حقیقت درون ، که سبب رهایی ذهن از عوامل منفی میشود مخالف نیست . ویپاسانا راه وروشی جهانی است.

مشاهده واقعیت، به شکلی که هست ، از طریق مشاهده حقیقت درونی است ، به معنای شناخت خویشتن در سطح تجربی و حقیقتی است . همچنان که شخص به تمرین ادامه میدهد ، از درد ورنجی که بر اثر آلودگی های ذهنی ایجاد شده رها میگردد . از حقیقت فاحش و ظاهری وخارجی ، به حقیقت نهایی جسم و ذهن نفوذ میکند . آنگاه از این مرحله نیز عبور کرده ، حقیقتی را که ماورای حوزه جسم و ذهن و حیطه محدود نسبیت است ،تجربه می نماید . به حقیقت رهایی مطلق از همه آلودگی ها ، ناپاکی ها و رنج ها میرسد . براین حقیقت نهایی نمی توان نامی نهاد . این هدف نهایی همه انسانها است.

باشد که همگی شما به حقیقت نهایی دست یابید.

باشد که همه انسانها از آلودگی ها و درد و رنجشان آزاد شوند.

باشد که همگی از شادی حقیقی ،آرامش حقیقی وهماهنگی حقیقی لذت ببرند.

باشد که همه موجودات شاد باشند.

 

معرفی روش ویپاسانا

ویپاسانا یکی از قدیم ترین تکنیک های مراقبه هند است . بعد از سالها دور از دسترس بشر بودن مجدداً توسط گوتامابودا” بیش از 2500 سال پیش کشف شد . ویپاسانا یعنی دیدن چیزها همانطوری که واقعاً هستند ،مشاهده “خود” . شخص با مشاهده نَََفَس طبیعی به منظور تمرکز ذهن ،تمرین را شروع میکند . با این آگاهی هوشیار شده ، شخص به مشاهده متغیر بودن طبیعت ذهن وجسم ادامه داده وحقایق جهان شمول ناپایندگی ، درد و رنج بردن وعدم خودپرستی راتجربه میکند .این درک حقیقت بوسیله تجربه مستقیم ،روش پالایش کردن است . کل راه (دامما) پاره جهان شمول برای حل مشکلات جهان شمول است وهیچ کاری به هیچ نوع مذهب تدوین شده ویا فرقه ای ندارد .به این دلیل میتواند به تمامی مردم به طور یکسان فایده رساند و همه میتوانند آزادانه بدون هیچ درگیری نژادی ،فرقه ای یا مذهبی ،در هر مکانی ودرهرزمانی آن را تمرین کنند.

مراقبه ویپاسانا به سمت بالاترین اهداف معنوی رهایی وروشنگری کامل جهت گیری دارد. هدف آن هرگز درمان بیماریهای فیزیکی انسان نیست. هرچند که بسیاری از بیماریهای ” سایکو سوماتیک ” (روان تنی ) به عنوان یک محصول جانبی پالایش روانی ریشه کن میشوند . در حقیقت نوعی “هنر زندگی کردن ” می باشد که در سه عامل  حرص وآز ،تنفروبیزاری وجهل نادانی – تمامی ناخوشی ها را از زندگی انسان حذف می نماید . با مداومت در تمرین  این مراقبه تنشهایی را که در زندگی روزمره تولید شده ،آزاد می کند و گره هایی را که بوسیله عادات قدیمی واکنش نشان دادن به طریقی نامتناسب در موقعیت های خوشایند و یا ناخوشایند به وجود آمده است ، باز میکند و باعث پرورش انرژی خلاق ومثبت برای اصلاح فرد وجامعه میشود.

فرایند خود پاکسازی بوسیله خویشتن نگری ، مسلماً آسان نیست ،شخص باید واقعاً سخت با آن کار کند . دانشجو با کوشش خود به ادراکات میرسد . هیچ شخص دیگری نمی تواند برای او کار کند . به این جهت، این مراقبه تنها مناسب کسانی است که مایلند بطور جدی کار کنند و نظم را پذیرا باشند که واقعاً در جهت منافع و حمایت خودشان است . قوانین و مقررات جزء لاینفک تمرین مراقبه هستند.

قانون آئین رفتار

مسلماً ده روز دوره زمان بسیار کوتاهی برای نفوذ کردن  به عمیق ترین سطوح نا خود آگاه ذهن و آموزش ریشه کن کردن عقده های انبار شده در ژرف ذهن است .سرّ موفقیت در این مراقبه تداوم تمرین در گوشه خلوتی (انزوا) است . قانون و مقررات طرح ریزی شده پیوسته این جنبه عملی را مد نظر قرار میدهند . قوانین به نفع اساتید و یا حوزه مدیریت نیست ،ونه تعبیر منی از سنت، ارتدکسی و یا ایمان کورکورانه که در بعضی از مذاهب متشکل نیز میباشد .بلکه آنها براساس تجربه عملی سا لهای طولانی هزاران مراقبه گر پایه ریزی شده است و کاملاً عملی وعقلانی است . حفظ قوانین جوّ بسیار حادی برای مراقبه خلق می کند ، با شکستن آنها جو آلوده می شود.

دانشجو مجبور خواهد بود ده روز کامل را اقامت کند ، غیر از این سایر قوانین نیز باید مطالعه شوند ودقیقاً مد نظر قرار بگیرند .تنها کسانی که احساس میکنند ،می توانند صادقانه و با دقت مقررات را رعایت نمایند برای پذیرش اقدام کنند.

کسانیکه آمادگی ندارند که با تمام وجود سعی کنند، تنها وقتشان را هدر میدهند و بدتر اینکه مزاحم افرادی میشوند که میخواهند به طور جدی کار کنند. به دانشجویی که قصد شرکت دارد اخطار میشود که برای کسانی که خیلی مشکل می یابند، ترک محل قبل از پایان دوره هم نامطبوع است وهم زیان آور ،وهمچنین بدترین بدشانسی این است که علی رغم اخطارهای مکرر ،او قوانین را رعایت نکند و اخراج شود.

مقررات

تمام دانشجویان ملزم به رعایت پرهیز های زیر هستند:

پرهیز از کشتن ،پرهیز از دزدی ،پرهیز از هرگونه فعالیت جنسی و پرهیز از دروغ گفتن و پرهیز از مسکرات و مخدرها و دانشجویان قدیمی سه مورد دیگر را هم باید رعایت کنند:

پرهیز از غذا بعد از ساعت 12 ظهر ، پرهیز از سرگرمی های نفسانی و خود آرائی  پرهیز از استفاده تختخوابهای بسیار تزیینی و لوکس.

پرهیز ششم دانشجویان قدیمی به این صورت است که در ساعت 5 بعد از ظهر فقط آبلیمو مخلوط با آب بخورند ولی به دانشجویان جدید شیر یا چای و میوه داده میشود . استاد دانشجوی قدیمی را که از نظر سلامتی مشکل داشته باشد ،از این قاعده مستثنی خواهد کرد.
منبع:هنر زندگی(مراقبه ویپاسانا)

زنده بمون

    شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو. ..

    نرمش کن. بدو. کم غذا بخور.

    زیر بارون راه برو. گلوله برفی درست کن.

     

    هر چند وقت یک بار نقاشی بکش.

    در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.

    سفید بپوش.

    آب نبات چوبی لیس بزن.

    بستنی قیفی بخور.

    به کوچکتر ها سلام کن.

    شعر بخون. نامه ی کوتاه بنویس.

    زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.

    به دوست های قدیمیت تلفن بزن.

    شنا کن.

    هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.

    خواب ببین.

    چای بخور و برای دیگران چای دم کن.

    جوراب های رنگی بپوش.

    مادرت رو بغل کن. مادرت رو ببوس.

    به پدرت احترام بذار و حرفاش رو گوش کن.

    دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن.

    به برگ درخت ها دقت کن. به بال پروانه ها دقت کن.

    قاصدک ها رو بگیر و فوت کن. خواب ببین.

    از خواب های بد بپر و آب بخور.

    به باغ وحش برو. چرخ و فلک سوار شو. پشمک بخور.

    کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.

    خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویس

    بخند. چشم هات رو روی هم بگذار.

    شیرینی بخر.

    با بچه ها توپ بازی کن.

    برای خودت برنامه بریز.

    قبل از خواب موهات رو شانه کن.

    به سر خودت دستی بکش.

    خودت رو دوست داشته باش. برای خودت دعا کن!

     

    برای خودت دعا کن که آرام باشی.

    وقتی توفان می آید، تو همچنان آرام باشی.

    تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.

     

    برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛

    آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.

    برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی. بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری.

    برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی.

    برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛

    چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.

     

    ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.

    برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی خیلی طولانی است.

    خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی دارد؛

    پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیر است.

    برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی.

    چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدم بیاید، خیلی دردناک است.

    هیچ وقت خودت را به مردن نزن!

     

    برای خودت دعا کن که زنده بمانی. زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!

    برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازه ای که نیاز داری بخوابی.

    باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.

    بیداری هایی آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت.

    تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی. همیشه سهمت را بخواه

    و بیشتر از آن چه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند.

    برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیز ی سینه ات را آلوده کند.

    برای اینکه زنده بمانی باید حواست  به قلبت باشد.

    هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت را معاینه کنند.

    دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را و ببینند به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!

    اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت پنجره و به آسمان نگاه کنی. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛

    آن وقت صدایش کن؛

    به نام صدایش کن؛

    او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟!

    تو صریح و ساده و رک بگو.

    هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه. خدا هیچ چیز  خوبی را از تو دریغ نمی کند.

    شادمان باش. او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند که زنده بمانی. از او کمک بگیر.

    از او بخواه به تو نفس، پشمک، چرخ و فلک، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت... تاب، بستنی، سجاده، اشک، حوض، شنا، راه، توپ، دوچرخه، دست، آلبالو، لبخند، دویدن و ... عشق... بدهد.

    آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد